جدال در باتلاق - جلد 2
نویسنده:
امیر عشیری
امتیاز دهید
✔از متن کتاب:
فکر کشتن سیف الله کم کم در من قوت گرفت. آن هم به چند دلیل. اول اینکه بدون مقدمه مادرم اتومبیل را متوقف کرد، بعد کامل و او پیاده شدند و به پشت اتومبیل رفتند. بعد مادرم برگشت و به سیف الله گفت:
- بیا پایین. احمد منتظر است.
تردید نداشتم که مادرم و شوهرش، آن مرد احمق و بدبخت را کشته اند. طراح اصلی نقشه قتل، هردویشان بودند ولی وقتی مادرم را دیدم که تنها ایستاده است، فهمیدم که کامل به تنهایی سیف الله را کشته است و حالا رفته تا جسد او را در خارج جاده بیندازد.
یکبار دیگر با احتیاط به پشت سرم نگاه کردم. مادرم همانجا و به همان حالت ایستاده بود. از خودم پرسیدم چرا آنها سیف الله را کشته اند؟ آیا با کشتن او میخواستند اسرارشان فاش نشود؟ یا علت دیگری داشته؟
آب دهانم را قورت دادم تا گلوی خشک شده ام از ترس، تازه شود...
بیشتر
فکر کشتن سیف الله کم کم در من قوت گرفت. آن هم به چند دلیل. اول اینکه بدون مقدمه مادرم اتومبیل را متوقف کرد، بعد کامل و او پیاده شدند و به پشت اتومبیل رفتند. بعد مادرم برگشت و به سیف الله گفت:
- بیا پایین. احمد منتظر است.
تردید نداشتم که مادرم و شوهرش، آن مرد احمق و بدبخت را کشته اند. طراح اصلی نقشه قتل، هردویشان بودند ولی وقتی مادرم را دیدم که تنها ایستاده است، فهمیدم که کامل به تنهایی سیف الله را کشته است و حالا رفته تا جسد او را در خارج جاده بیندازد.
یکبار دیگر با احتیاط به پشت سرم نگاه کردم. مادرم همانجا و به همان حالت ایستاده بود. از خودم پرسیدم چرا آنها سیف الله را کشته اند؟ آیا با کشتن او میخواستند اسرارشان فاش نشود؟ یا علت دیگری داشته؟
آب دهانم را قورت دادم تا گلوی خشک شده ام از ترس، تازه شود...
آپلود شده توسط:
morad850
1397/01/06
دیدگاههای کتاب الکترونیکی جدال در باتلاق - جلد 2